شوخیه pmc ای

دیشب تا صبح با آجی پر طلا و دخترخاله مجول نشستیم پای تی وی فیلم نگاه کردیمو غیبت کردیم دیگه دم دمای صبح که کاسه کوزمونو جمع کردیم بریم لا لا  pmc یه تبلیغ پخش کرد که اولش تیکه هایی از اصفهانو میدون نقش جهان بعد یه دختر میاد می گه this is my pmc  بعدم که دستشو می کوبونه توی تی وی " توی تبلیغ قبلی هم که حافظیه و دختر شیرازی و I love pmc " مجول بر گشته می گه اینا خودشون فیلم گرفتن فرستادنااااااا منم پیش خودم فکر کردم خوب اگه اونا هااا چرا ما نه؟

سریع دوربین موبایلمو  ON کردم اول یه تیکه از نمای به هم ریخته خونه در حالی که آذین هم  لنگ در هوا دقیقا پای تی وی خواب رفته گرفتم  بعد سه تایی چسبیدیم به همدیگه در حالی که چشمامون از بی خوابی رنگ خون  فکامون از از فرط غیبت کج شده زیر چشم یکیمون هم گود افتاده بعد گلوله های نمک هم داره از مون می باره و دست منم داره از خنده همراه دوربین می لرزه یه تیکش هم که نصف کله من نیس یه تیکه دیگش از نصف  کله مجول خبری نیس هرسه با هم می گیم ... I LOVE MY بعد دستامونو  یواش مثل افلیجا یه ذره طوری که نخوریم به دوربین میاریم بالا می گیم pmc   

پ . ن: داشتم فکر می کردم شوخی شوخی این مستند رو بفرستم pmc بعد pmc شوخی شوخی برامون پخشش کنه بعد شوخی شوخی آبروی خاندانمون بره هوا بعد بابام شوخی شوخی منو بکشه بعد همینطوری شوخی شوخی ......