جیرجیرک بادی

وسط دریای مرجانی تو مسیر حرکت دلفینا از قایق آویزون شده بودیم ماهیای اکواریومی رو دید می زدیم  یه جانور دریایی دیدیم کپ استاد از اونجاییکه تمام شبو نخوابیده بودیمو لب ساحل کشیک لاکپشتهای بزرگ جسه در حال انقراض رو می دادیم که کی میان لب ساحل برا تخم گذاری اول به چشای خودمون شک کردیم ولی بعد دیدیم نه کاملا قضیه زنده هست پس شروع کردیم به تفسیر  گونه جدید  که یعنی از خانواده پستانداران می تونه باشه یا سخت پوستان یهو استاد سرشو از زیر آب در آورد گفت خوب منتظر چی هستید؟  

.

همه بچه ها شنا کردن سمت قایقا خودشونو بالا کشیدن جز یک نفر اونم من که شنا بلد نبودمو هر طرف جلیقه نجاتم می رفت منم می رفتم . اولش سکوت کردم گفتم دیشب که لب ساحل بچه ها شعرای کریس دی برگ رو مثل بلبل  می خوندن من لو رفتم که تمام وقت داشتم لبخونی می کردم نه همخونی ( البته خودمو نباختم و وقتی متوجه نگاهای چپ چپ شدم بدون برو برگرد شروع کردم به خوندن این قطعه: 

کفتر کاکل به سر های های این خبر از من ببر وای وای بگو به یارم که دوسش دارم  ...........) 

خلاصه اینکه گفتم  بزا حداقل هیچکس نفهم که من با این همه ادعا شنا هم بلد نیستم ولی بعد دیدم نه نمی شه آخه اینجا که خلیج فارسهو آبهای آزاده اقیانوسم که داره بدجور منو می طلب در نتیجه مثل یه ماهیه باد کرده سکوتو شکستم داد زدم بچه هااااا بگیرینننننم من دااااارم می رررم . موقع بالا کشیدنم از آب کلی هم توی هوا معلق موندم سر اینکه مریمو مهسا از خنده دستاشون بی حس شده بود نمی تونستن منو بالا بکشن. همه جور اردوی علمی دیده بودم به غیر از این یه نمونه.   

 

 با چند تا از دوستای قدیمی قرار گذاشتم تا من جزیره ام بیان به من ملحق بشن که بریم جشن ملی خلیج فارس و همایت خودمونو نشون بدیم ولی در آخر تبدیل شد به اردوی صفا سیتی و بنانا سواری(بنانا: در زمین انسانها  وسیله ای دارند که  آن را توسط طناب به جت اسکی متصل کرده و بر روی آبهای آزاد به شکنجه خود می پردازند و از دم حرکت جیغ می زنند که بابا غلط کردیم بگذارید ما همین وسط و  توی همین عمق ولی به درستی پیاده شویم برویم پی زندگیمان ولی بی فایده می باشد چون شخص جت اسکی سوار کلا" پول می گیرد  که بیشتر گاز دهد و بی هوا توی یک حرکت سریع چرخشی انسانها را به آن و اینطرف گاها" به فضا و در موارد خاص به قبرستان بفرستد ) 

 . 

پ.ن:   از شدت کوفتگیو بدن درد حتی نمی تونم گردنمو تکون بدم؛  کلی طول می کشه بشینم و خدا نکنه که دیگه بخوام پاشم ( رفتم در اتاق همکارم چار ساعت جون کندم تا تونستم در اتاقو باز کنم ،وقتی بالاخره درو وا کردم چشای همکارم گرد شده بود می گفت فکر کردم دزد اومده)  ؛  صدامم از شدت جیغایی که کشیدم  دو رگه شده  کلا" یه جور خاصی شدم پسر کش . 

 اصلا" بزا ببینم ترمیناتور دیدی؟ جون من دیدی؟ من جیرجیرکشونم.