به خدا no problem

وقتی از دست یکی در حد پوکیدن حرصم می گیره و می بینمو می دونم که کاری ازم بر نمیاد حتی در حد جواب دادن جلو آینه گاها" توی دلم از خودم می پرسم چه اهمیتی داره؟!! 

 همیشه هم هیچ جوابی ندارم که به خودم بدم در نتیجه می خندمو از اون خشم خارج می شم یعنی یه جورایی اون شخصیتو توی وجود خودم له می کنمو به ریشش می خندم که تو حتی در حدی نیستی که من بخوام به تو یا رفتارت فکر کنم یا اینکه اهمیت بدم.  بعدی. نبود؟  

 

 می گی نه؟ امتحان کن. 

 همیشه بدون که بدترین نوع شکست همینه که تو پیش خودت کم بیاری. 

 

پ.ن: حالا من مثالو اینطوری زدم ولی وقتی یک مقدار دیدتو نسبت به مسئله گستردهتر کنی می بینی که خیلی از چیزایی که توی زندگیت تو رو ناراحت می کنه،آزارت می ده  یا اینکه چه می دونم  غصشو می خوری حتی به پشیزی هم ارزش ندارهو خیلی بی خود خودتو آلودش کردی.مهم این نیست که زندگی با ما بسازه مهم ماییم که با زندگی بسازیم و تنها چیزی که مارو از طوفان زندگی نجات میده یکی تسلط خیالو آرامش و دومی صبر. باور کن اونقدرا هم زندگی سخت نیست و این ماییم که برا خودمون سخت می گیریم. تمام

جلل خالق

آجی پر طلا بسته بسته پارچه های رنگا وارنگشو که پی سالهای متوالی جمع کرده بودو پهن کرد کف اتاق هینطورکه لابه لاشون غلط می خورد می گفت اگه خیاط بودم .... اگه خیاط بودم......که یهو مامان در اتاقو وا کرد تا چشمش افتاد به پارچه ها برق از چشماش زد بیرون طفلی آجی پرطلا نمی دونست کدوم پارچه رو چه جوری کجا قایم کنه. 

 

(فلش بک)  

  

یه روز مامان خوشحالو شادو خندون در اتاقو وا کرد گفت دخترا یه چرخ خیاطی پیشرفته خریدم می خوام از این به بعد خودم براتون  خیاطی کنم بعد دو دس پارچه ای رو که برامون خریده بودو برداشت رفت ( صدای چرخ خیاطی و قند در دل آب کندن) یک ساعت بعد برگشت پفی به قب قب زدو گفت خوب این مال تو اینم مال تو. منو آجی پرطلا که توی کف سرعت عمل دوخت بودیم تندی پریدیم لباسارو پوشیدیم همینطور که می خندیدیمو خوشحالی می کردیم تا آینه قدی مسابقه گزاشتیم و وقتی جلو آینه کنار هم ایستادیم!!! 

(  خواهران غریب درسکوتی مطلق در حالی که صدای زوزه ی باد می آید)  

   عجب خلاقیتی! عجب هنری! جلل خالق!  لباس آجی رو با توجه به این که اندامن ظریفو نسبت به من قد بلندتر ماکسی چسبون چسبون و من که اندامم پر و قدم نسبت به آجی چند سانتی کوتاهتر چینواچین گشاد گشاده کوتاه( لباس حاملگی دیدی؟ حالا که دیدی ۲ تا لباس حاملگی با هم چی دیدی؟ د همونه دیگه این تن بمیره ندیدی)

آجی پر طلا که بد جور توی ذوقش خورده بود یهو شروع کرد به نفس نفس زدن که جیرجیرک کمکم کن الان خفه می شم این پارچش کشی نیست منم نیاز دارم که برای زنده موندم دمو بازدم کنم منم تندی دست کشیدم پشت لباس آجی حالا بگردو بگرد دیدیم نه بابا از زیپ خبری نیست گفتم آجی چه طوری رفتی این تو؟ آجی گفت نرفتم در حقیقت خزیدم. بعد منم با یک حرکت انتهاری پریدم بالا تختو  سر لباسو  گرفتم  و آجی از پایین خزید بیرون.   

پ.ن: یه روز اومدم خونه دیدم لباس آجی پرطلا جر جر خورده گویا حوصلش سر رفته بوده دوباره خزیده بوده اونتو و چون کسی نبوده که درش بیاره با قیچی خودشو نجات داده بود. 

 

نگووووووووووووو

امتحانات ترمم همراه چند نکته اساسی تمام شد .    

  

۱- مردم خودشونو به درو ودیوار می کوبن توی محل کارشون بتوننن درس بخونن و موفق هم نمی شن اماجیرجیرک توی محل کارش که بهش می گن بشین درس بخون دیوارو نگاه می کنه 

  

۲ـ مردم وقتی روی یه درسی استرس دارن بیشتر روی همون درس تکیه می کننو می خونن اما جیرجیرک وقتی از یه درسی بترسه حتی جزوشم تهیه نمی کنه که مبادا روحیش خراب شه  

 

۳ـ جیرجیرک وقتی فرصت داره درس بخونه می ره تعطیلات وقتیم که فرصتاش تمام می شه افسرده گی می گیره که وقت ندارم در هر دو حالت درس نمی خونه 

    

۴-و از همه مهمتر که همیشه آخر ترم که می رسه تصمیم می گیره که ترم بعد جبران کنه( آیکن رویاهای شیرین) 

 

پ.ن: نکته زیاده ولی یه قانونی هست که می گه کم گویو اگه تونستی جلو دهنتو بگیری اصلا نگو 

توصیه های جیرجیرکانه

 

برادرا: 

خواهشا"  شلوار فاق کوتاه نپوشید اگر هم که می پوشید زیرش شرت یزدی نپوشید .  

 خواهرا: 

خواهشا"  شلوار ساق کوتاه نپوشید اگر هم که می پوشید مو های پایتان را اصلاح کنید و اگر که این امر را خلاف قانونو فرهنگتان قلمداد می کنید انصافا" با قیچی چمن زنی هم که شده سرش را کوتاه کنید.  

  

 

پ.ن:این توصیه ها رو در حالی می کنم که سر یکی از جلسات امتحانی نشستم و ۳۰ تا سئوال تستی جلومهو فقط ۱۵مین وقت دارم  که ۵ مین از اون ۱۵ مین رو هم دیر رسیدم سر جلسه.