درس آمار و ریاضی هم دیگه برام تبدیل شده به یه جور معضل اجتماعی که هر چی جلو میرم منو وارد یه مرحله جدید از وقایع و حوادث می بره
اصلا کلا" این مسئله بر می گرده به همون زمانهای طفولیتم که اگه بهش اشاره نشه واسه روحیه خودمم بهتر
فکر می کنم 3 باری ریاضی پیشو گرفتم تا بالاخره به اتفاق مریم با نمره 11 پاسش کردم
حقیقتا" برای خودمم هنوز روشن نیست که بالاخره خودمون پاسش کردیم کوفتیو یا اینکه استاده مربوطه به خاص بودن ما دو تا پی بردو گفت صلواااااااااات
روزی که بال بال می زدیم توی حیاط دانشگاه اصلا" به بعدش فکر نمی کردیم که حالا نوبت ریاضی عمومیو آمار پدر سگ تا اینکه روز موعود فرا رسید از اونجایی که ریاضی پیشو با نمره 11 پاس کرده بودیم دچار یه جور اعتماد به نفس البته از نوع 100% کاذبش شدیم که اگه اون شد پس اینم می شهو ما هم می تونیمو چرا که نهو آره باباهو حالا وقت زیادهو حالا بزار می خونیمو ....... اینا همه ادامه داشتن تا یک روز مونده به امتحان حالا مریم اصرار پشت اصرار بیا خونه ما با همدیگه تا فردا صبح بکوبو بکوش می خونیم درسو .
از اونجایی که منو مریم هردو بی زبونو درسخون بودیم قبول کردم برم خونشون
دفترامونو پهن کردیم یه گوشه ای طرف در حیاط که فقط وسط راه نباشه
مریمم رفت آشپزی اومدم بدرسم دیدم نه ! تنهایی درس خوندن تو مرامم نیس پس رفتم پیش مریم هرچند اگه نمی رفتمم فرقی به حال مبارک نمی کرد از اونجایی که مریم از همونجا داشت وقایع ترم رو با صدای بلند بلند با کلی آبو تاب تعریف می کرد
خلاصه کلی خندیدیمو غیبت کردیم بعد نهار خوردیمو غیبتو خندهو بعدش پفکو کیکو غیبتو باز خندیدیمو بعد شام خوردیمو خندیدیمو کافی میکس خوردیمو خندیدیم تا ساعت 2 شب بود که دیگه جدی جدی تصمیم گرفتیم یه تکونیم به ... بدیمو دیگه بیشتر از این ریاضیو شرمنده نکنیم تازه متوجه شدم جزوم فقط چهار برگ داره بازم از خودم نا امید نشدم نشون به اون نشون که مریم رفت بود توی کما با بدبختی بیدارش کردم اونم کلی تشکر کرد ازاین که حواسم بهش بودهو بیدارش کردم باز گرفت خوابید منم باز بیدارش کردمو اونم باز تشکر ...... تا ساعت 4 صبح بود که مریم سراسیمه به طرف دستشویی دوید حالا مریم بدو من بدو .
بله تازه زمانو حس کرده بودیم که حمله های استرسیو عصبی اومد سراغمون بازم حالو روز مریم خیلی بهتر از من بود باز نشون به اون نشون که من دو تا امتحان پشت سر هم داشتم.
همینطوری که از دلدرد کف خونه می لولیدیم من از خودم فکر در کردم که حذفش می کنیم لابد حکمتی بوده مریمم که انگار منتظر همین حرف بود به گرمی استقبال کردو ما دلدردمون خوب شدو کافی میکس خوردیمو خندیدیمو......... حذف کردیم.
یادم شروع امتحان ساعت 10 بودو من 10:30 اومدم خونه مامان پرسید امتحان چطور بود گفتم عالی گفت اوه مگه چقدر وقت داشتید خیلی محکم گفتم 120 دقیقه چطور مگه؟!!
البته اینها همه عوارض بی خوابی بود که مغزم داشت ارور می دادو نمی تونست جمعش کنو مسئله رو
و اما دو ترم بعد هنوز ریاضی پاس نشده نوبت درس آمار رسید من طبق معمول حذف کردمو مریم همینطور که دستش روی دلش بودو کج کج راه می رفت با قدمهای محکمو استوار و بی توجه به من که داد می زدم پشت سرش می گفتم نروووو رفت سر جلسهو آمارو افتادو مشروط شدو من کلی خندیدم
ترم بعدشم که من آمارو تنها گرفتموهمینطور تنها تنهایی رفتمو با نمره 9 افتادم (بگذریم از تمام جریاناتو وقایعی هم که واسه آمار بی نتیجه پشت سر گذاشتم)
دیگه حقیقتا" تصمیم گرفتیم سراغ اینجور درسا واسه خاطر قوت روحیمون هم که شده نریم ولی تازگی شنیدم عروس یکی از دوستام (صدی) توی دانشگاه ما قرار دروس ریاضیو آمارو تدریس کنه حالا یه ذره بازم امیدواریم بازم خدا بزرگ چه دیدی شاید مرامی پاسمون کرد
آبان یه مهمونی دعوتم که عروس خانم( یا شایدم استاد جون) هم دعوت قرار من برم عکس مریمم با خودم ببرم با عروس خانم تریپ رفاقت بریزم واسه ترم آینده البته قرار هم نیست توی طول این ترم هم بی کار بشینیمااااااااا.
مریم برنامه ریزی کرده با یه گل فروشی قرارداد ببندیم که هر روز صبح از این دسته گلا هست که دایره ای میندازن گردن قهرمانا بگیریمو صبح تا صبح وایسیم توی بالکن در ورودی پرت کنیم دور گردن عروس صدی اینا بعد همینطور مانتو هامونو دراریمو هر قدم که از قدم بر می داره بندازیم زیر پاش تا یه وقتی خدایی ناکرده کفششون کثیف نشه بعد دم دفتر اساتید که رسیدیم مریم بخواب من سرشو جلو پای استاد ببرم بعد من بخوابم مریم سر منو ببر خلاصه همینطور ادامه بدیم تا ترم بعد از راه برسه البته خیلی چیزای دیگه هم به ذهنمون رسید که دیگه نمی گم از اونجایی که می ترسم یه وقت شکوفا بشیمو حالا دیگه بیا درستش کن.
ولی فقط یه مسئله ای می مونه که حالا ما همه این کارارم کردیم آیا این خانم استاد مربوطه با گروه ما دروسو می گیرن یا نه؟!
خدایا ااااااااااااااااااااااااااااااا
پ.ن: دلیل پاس نشدن بی استعداد بودن نیست بی علاقه بودن است.
خیلی خندیدم کلی حال کردم با مطلبت
با سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما.وبلاگ 30نما31 با داشتن هزاران بازدید در روز یکی از محبوب ترین وبلاگ های بلاگفا می باشد.در طی هفته گذشته توانستیم اکانت سرچ اختصاصی گوگل را دریافت نماییم.این سرچ همانند لینک باکسی می باشد که در گوگل کار می کند.شما می توانید وبلاگ 30نما31 را با هر نامی در بخش پیوند های روزانه قرار بدهید و ما را با خبر سازید تا لینک وب شما را در گوگل سرچ اختصاصی 30نما31 ایندکس کنیم و پیوند ما در گوگل باشید.توجه کنید در صورت که لینک 30نما31 از وب شما برداشته شود ایندکس شما بی فایده بود و رتبه شما افزایش پیدا نمی کند(اولین سایتی که به ما پیوند خورد سایت متالوژی ایران iran-cast.com که پیوند ما در بخش وِیژه iran-cast.com/link/linkbox.htm این سایت قرار دارد)با 30نما31 همه شاد هستند
web:30nema31.blogfa.com
sponcer by:www.porforosh.com and ww.nikcd.com
دست روی دلم گذاشتی هی
کلی خندیدم
موفق و همیشه شاد باشی دوست من
انشالله پاس می شه غصه نخور ارزش نداره اصلا
فکرشم نکن پاس شدنش دیر یا زود داره اما سوختو سوز نداره
می تونم رشته تحصیلیتونو بپرسم؟
اگه توی این دروس همکاری خواستی با کمال میل آماده خدمت هستم.
موفق باشی
ممنون از لطفطون ولی اگر مشکلات دروس من قابل حل بودن حتما دیگه تا الان حل شده بودن
بازم ممنونم
درسته که از دغدغه هات نوشتی ولی کلی منو خندوندی
جداخسته نباشی
لشکال نداره نا امید نشو از خودت به هر حال هر کسی توی یه زمینه ای استعداد داره لابد شما هم همینطوری اگه توی دروس ریاضی نبوغ نیستی مطمئنا توی زمینه دیگری استعداد داری یه نیگاه کن به خودت و دفعه بعد از شکوفاییات برامون بنویس
موفق باشی
دوست عزیز حرفی از استعداد نیست من کلا علاقه ندارم به دروس ریاضی نه اینکه خنگ باشم
رشته تحصیلیتونو می تونم بپرسم؟
با تشکر
نه نمی تونید بپرسید؛))
کلی خندیدم مخصوصا:
قرار من برم عکس مریمم ببرم
مگه می خوای برا مریم شوهر یابی کنی؟
اگه امکانش باشه چرا که نه؟
ای بابا جای این حرفا بشین درستو بخون
دوست نازنین درست که این مسئله برات مشکل شده ولی مطمئنم خودتم داشتی اینارم می نوشتی کلی پیش خودت خندیدی
بالاخره که پاس می شه جیر جیر ک خانومی پر طلاطلا طلا
موفق باشی دوست من از من می شنوی بزار آخر اخر معرفی به استاد بگیر ببیم معجزه می کنه