-
مرد زحمت کش و جیرجیرک لنگ در هوا
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 14:05
یه کار مهمیو باید انجام می دادم که نیاز به امضاء یه شخص خاص داشت و فقط یک ساعت هم بیشتر به مهلت امضاء نمونده بود. خیلی سریع مدارکو زدم زیر بغلو برای سرعت بخشیدن به کار رفتم پیش یکی از دوستام که توی اون اداره کار می کرد اسم شخصو پرسیدم ((( دو ساعت قبل))) خاله خرسه: بزار ببینم! ایهیم! خوب! ایهیم ؛ خوب خوب؛ کو؟ ! آهان؛...
-
الکیییی!!!
چهارشنبه 17 آذرماه سال 1389 13:40
شخص سوم : لیلی تو از چی چندشت می شه؟ لیلی ( در حالی که قیافشو ترش کرده ): از اینکه یکی جلو من هویج پوس بگیره لیلی ( در حالی که دهنشو کج می کنه و یکی از چشاشو بسته) : یا صدای دو تا گردو توی دست که به هم بخورن لیلی ( در حالی که تیک می ده و موهای تنش سیخ شده): کرک روی کاغذ لیلی ( در حالی که چشماش کج شده و دندوناشو محکم...
-
به خدا no problem
چهارشنبه 23 تیرماه سال 1389 09:33
وقتی از دست یکی در حد پوکیدن حرصم می گیره و می بینمو می دونم که کاری ازم بر نمیاد حتی در حد جواب دادن جلو آینه گاها" توی دلم از خودم می پرسم چه اهمیتی داره؟!! همیشه هم هیچ جوابی ندارم که به خودم بدم در نتیجه می خندمو از اون خشم خارج می شم یعنی یه جورایی اون شخصیتو توی وجود خودم له می کنمو به ریشش می خندم که تو...
-
جلل خالق
چهارشنبه 23 تیرماه سال 1389 09:07
آجی پر طلا بسته بسته پارچه های رنگا وارنگشو که پی سالهای متوالی جمع کرده بودو پهن کرد کف اتاق هینطورکه لابه لاشون غلط می خورد می گفت اگه خیاط بودم .... اگه خیاط بودم......که یهو مامان در اتاقو وا کرد تا چشمش افتاد به پارچه ها برق از چشماش زد بیرون طفلی آجی پرطلا نمی دونست کدوم پارچه رو چه جوری کجا قایم کنه. (فلش بک)...
-
نگووووووووووووو
دوشنبه 14 تیرماه سال 1389 09:04
امتحانات ترمم همراه چند نکته اساسی تمام شد . ۱- مردم خودشونو به درو ودیوار می کوبن توی محل کارشون بتوننن درس بخونن و موفق هم نمی شن اماجیرجیرک توی محل کارش که بهش می گن بشین درس بخون دیوارو نگاه می کنه ۲ـ مردم وقتی روی یه درسی استرس دارن بیشتر روی همون درس تکیه می کننو می خونن اما جیرجیرک وقتی از یه درسی بترسه حتی...
-
توصیه های جیرجیرکانه
چهارشنبه 2 تیرماه سال 1389 14:04
برادرا: خواهشا" شلوار فاق کوتاه نپوشید اگر هم که می پوشید زیرش شرت یزدی نپوشید . خواهرا: خواهشا" شلوار ساق کوتاه نپوشید اگر هم که می پوشید مو های پایتان را اصلاح کنید و اگر که این امر را خلاف قانونو فرهنگتان قلمداد می کنید انصافا" با قیچی چمن زنی هم که شده سرش را کوتاه کنید. پ.ن: این توصیه ها رو در حالی...
-
فاجعه قرن
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 12:34
ساعت ۳ نصف شب بعد از یک تفکر طولانیو جیرجیرکانه گوشیه موبایلو برداشتم زنگ زدم به مریم می گم یکی دو ماه بعد از تولد ۲۴ سالگیه گیلانه مصادف شد با نامزدیش اونم با کسی که دوستش داشتو می خواستش اما یکی دو ماه بعد از تولد ۲۴ سالگیه من چی!؟؟ مصادف شده با امتحانات ترمو دلپیچکو دلشورکو استرستکو استرسکوپو ...........
-
جایگاه ویژه
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 11:15
همه آدما فصل امتحانا یه جایگاه مخصوص واسه خودشون دارن اونم میز مطالعشون ولی من دو تا جایگاه مخصوص دارم یکی تخت خوابم و اگه اونجا نبودم حتما" توی در یخچال پیدام می کنید ، یادم پشت کنکور که بودم موهام از بس پر پشت شده بود توی گیر سرم جا نمی شد( از تقویت زیادی) . البته هین تقویت مقدار زیادی هم استرس می گیرما ولی...
-
منگلیسم....!
شنبه 29 خردادماه سال 1389 15:27
مقدمه: طی یک دستکاریه هپولی هپولیانه این یادداشت از قدیم اومد اینجا می خواستم حذفش کنم دلم نیومد. به هر حال اینکه : خوب که اینو میدونم افراط و تفریط توی هرچیزی نه تنها خوب نیست بلکه زیان آورم هست با این وجود یه باوری هم در من هست که می گه آدم یا باید شتر باشه ببره یا اینکه مرغ باشهو بپره آخه شتر مرغ تنهایی جز هیکل...
-
یک چشمی
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 14:26
امروز صبح مرخصی گرفتم بشینم توی خونه درس بخونم ولی وقتی به خودم اومدم دیدم الان چیزی حدود ۲۰ دقیقه هست که تا کمر آویزون شدم توی پنجره اتاقم دارم خاکبرداری بغل خونه رو دید می زنم همینطور که نظاره گر بودم یهو یه صدایی اومد که گفت خاک برسرت جیرجیرک. به صدا دقت کردم دیدم ندای قلبم که داره بهم بدو بیراه می گه آخه تو از...
-
بدبخت مفلک
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 15:35
روی جزوه هام دراز کش رفته بودم گوشیم گفت بیلینگ نیگاش کردم دیدم دوست جون sms زده جیرجیرک ف..ک به این زندگی که هچ وقت به کامم نیست خیلی عصبیم از لحاظ زندگی بدبخترین دختر روی زمینم. از اونجایی که منم سرم درد می کنه برا وقایع تمام حوادث و جریانات بد روزگار رو توی ذهنم مثل فیلم سینمایی مرور کردم بعد سراسیمه پرسیدم چی...
-
انرژی زا
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 14:53
دختر کوچولوی همسایمون تو راه پله ایستاده بود گرور گرور اشک می ریخت که مامان تو برام رد بول بخر به جون خدا قول می دم پرواز که کردم روی سر کسی جیش نکنم.
-
سوپر استار
یکشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1389 08:51
یه فرم مهمیو گذاشتن جلوم واسه امضاء وقتی امضا کردم رفتم عقب دیدم امضاء مال من نیست. نمی دونم چطوری این اتفاق افتاد اونم فرم به این مهمی وقتی که 12 سال که فقط یه امضاء ثابت دارم! در حالی که به سختی سعی می کردم با شخص مقابل چش تو چش نشم تاکید بر تاکید کردم که بعله این امضای جدیدم. . بعضی وقتا اونقدر طبیعی خودم نیستم که...
-
خودم کردم که لعنت بر خودم باد
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 15:46
با دوستام رفته بودیم بیرون تیزی گذاشتم روی گردن خودم گفتم خدا یکی گوگوش هم یکی الا بلا برگردیم خونه من برنامه فارسی ۱ (کنسرت گوگوشو) ببینم. ولی ای کاش بر نگشته بودیم آخه فقط تصویر گوگوشو داشتم از دم خوندن گوگوش " گوگوشها شروع کردن به خوندن که نمی شه گفت آخه زجه میزدن تا آخر آخر کنسرت هم که باز نمی شه گفت آخه...
-
به خاطر همه چیز
یکشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1389 11:12
بعضی از روزا اونقدر پیچیدهو طولانیو قر قاطی می شه که حتی بعد از گذشت چند روز یه تیک می دم می گم چی شد!! از الکی الکی تصادف کردنو مقصر شناخته شدنم اونم سر ظهری که بعد از ظهرش عروسیه دختر خالم گیلانه بود تا کنده شدنو درست نشدن زیپ لباس مجلسیم که مخصوص همون شب تدارک دیده بودم. اینا به کنار وقتی از حمام در اومدم تند تند...
-
جیرجیرک بادی
دوشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1389 09:21
وسط دریای مرجانی تو مسیر حرکت دلفینا از قایق آویزون شده بودیم ماهیای اکواریومی رو دید می زدیم یه جانور دریایی دیدیم کپ استاد از اونجاییکه تمام شبو نخوابیده بودیمو لب ساحل کشیک لاکپشتهای بزرگ جسه در حال انقراض رو می دادیم که کی میان لب ساحل برا تخم گذاری اول به چشای خودمون شک کردیم ولی بعد دیدیم نه کاملا قضیه زنده هست...
-
یک روز خوب بهاری
یکشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1389 09:18
زندگی یعنی روزی که امتحان میانترم داشته باشیو هنوز حتی یه اپسیلون هم نیگاش نکرده باشی بعد ساعتو کوک کنی واسه صبح خیلی خیلی زود که بخوای پاشی بدرسی ولی از قضا دقیقا همون روز زمانی که زنگ می خوره یهو به خودت بیای زیر پتو یه طرح بدی که اگه قرار بر این باشه که هروز هروز بخوام snooz e کنم زنگ گوشیمو که گوشیم میسوزه! بعد...
-
پهلوانان نمی میرند
دوشنبه 23 فروردینماه سال 1389 14:12
صبح که اومدم اداره یه اطلاعیه دیدم در رابطه با همایش پیاده روی مختص خانوم ها منم که ذاتا" ورزشکار با یکی از همکارا که دوستمم محسوب می شه از طرف برگزارکننده همایش یه کفش اسپورت هدیه گرفتیم بعد پشت جمعیت که حدودا" 50 نفر بودن ایستادیم و وقتی همه حرکت کردند رفتند ما دوتا آسه آسه پشت سرشون راه افتادیم و 3 دقیقه...
-
یااااااااااااااا امامزاده
یکشنبه 22 فروردینماه سال 1389 13:08
یه روز یه بنده خدایی دست به دعاهو گریهو شیون می ره امامزاده محل که یا امامزاده من این خونه بانک ملت رو برنده بشم ؛ نتایج قرعه کشیو می زنن ولی خونه ای برنده نمی شه. چندروزی می گذره بنده خدا باز برمیگرده پیش امامزاده می گه یااااا امامزاااده ه خواهش می کنم قسمت میدم من این ماشینیو که بانک ملی زده رو برنده بشم تو که می...
-
تو روحت!
شنبه 21 فروردینماه سال 1389 10:25
شنیدید می گن طرف اومد ابروشو درست کنه زد چششم کور کرد؟ دیدید وقتی یکی سوتی می ده اونقدر توضیح می ده توضیح می ده که دیگه رسما" افتضاش میفته؟ دیشب خواب هفت پادشاهو می دیدم که دوست وقت شناسم زنگ زد سئوالی رو که نباید می پرسیدو پرسید منم در عالم هپروت اون جوابی رو که نباید می دادمو دادم بعد برا اینکه سرو سامونی بدم...
-
شوخیه pmc ای
پنجشنبه 12 فروردینماه سال 1389 00:34
دیشب تا صبح با آجی پر طلا و دخترخاله مجول نشستیم پای تی وی فیلم نگاه کردیمو غیبت کردیم دیگه دم دمای صبح که کاسه کوزمونو جمع کردیم بریم لا لا pmc یه تبلیغ پخش کرد که اولش تیکه هایی از اصفهانو میدون نقش جهان بعد یه دختر میاد می گه this is my pmc بعدم که دستشو می کوبونه توی تی وی " توی تبلیغ قبلی هم که حافظیه و دختر...
-
خوشگلم نههههه؟ خودمم می دونم
شنبه 15 اسفندماه سال 1388 12:16
در رابطه با کارم زنگ زدم به یکی بعد از کلی تز دادنو ادعا کردن که من فلانیم آخرش گفتم: عذر خواهیه منو ببخشید . خودمم نفهمیدم این تیکه رو از کجام در آوردم حالا آخر وقت اداری قرار با این شخص حضورا" صحبت کنم ولی آخه با کدوم روحیه ؟؟ احساس می کنم ای شکلیم:
-
خدا جیرجیرک داد ه شاخ نداده
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1388 10:34
هفته ها صبر کردم تا ابروهام کاملا مثل پاچه بز بشه بتونم هر مدلی که خواستم بر دارم حتی واسه نامزدی دوستمم حاضر نشدم دست از این خفت بردارم تا اینکه بالاخره روز موعودفرا رسید و من راهیه آرایشگاه شدم اونم کدوم آرایشگاه ؟ آرایشگاه سر کوچه که نه اسم داره نه رسم داره فقط ای کاش سیستم بلاگ اسکای یاری می کرد شکل ابروهامو بکشم؛...
-
عجب حالی می ده این حسه
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1388 14:41
ساعت 1 شب از خونه خاله بر می گشتیم خونه تا رسیدیم سر کوچه فرمونو چرخوندم دوباره توی خیابون اصلی رفتم در خونه یه دوست قدیمی از اونجایی که شعورو اینا کلا" توی خونم دستمو گذاشتم روی بوقو ......... خیلی خوش گذشت همه اهل محل امواتمو کشیدن از توی گور بیرونو تفو لعنت دادن ولی اونی که باید میومد پشت پنجره نیومد منم...
-
بچرخ تا بچرخیم
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1388 14:52
امروز همه همکارا نیومده رفتن مرخصی تا آماده شن واسه تعطیلات منم از بی کاری همینطور توی دفتر کارم چرخیدم چرخیدم چرخیدم تا اینکه روی میز مهندس ع یه اسپری دیدم بعدشم که پییسسسسسسسسسسسس حالا دیگه من نمی چرخم نشستم پشت میزم اتاق داره دور سرم می چرخه
-
شوخی شهرستانی
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 08:23
چند وقتیه خدا عجیب با من شوخیش گرفته این روزا دیگه هیچ چیز باب دلم پیش نمی ره یه نمونه خیلی خیلی سادش توی یه خیابون فرعی که هیچ پرنده هم پر نمی زنه تو ماشین منتظر دوستم نشسته بودم آسمون ابریو حالو هوای خاصی داشت منم کلا" جو گیر قیافه عارفانه به خودم گرفتم زدم آهنگ شیوه اهل نظر محسن نامجو تا که حس گرفتم برم فضا...
-
چی بگم که اگه نگم سنگینترم!
چهارشنبه 7 بهمنماه سال 1388 09:21
خدایاااااا آدمو سگ بگیر اما جو نگیر.
-
اگه پسر بودم!!
یکشنبه 27 دیماه سال 1388 15:23
یه مراقب احمقو گذاشتن سرما نمی دونست چیکار کنه از خوشحالی سرش با ....... بازی می کرد یعنی همچین روی اعصاب ما سر جلسه امتحان هی رفتو اومد رفتو اومد که دیگه خودم شخصا" می خواستم با خودکار سوراخ سوراخش کنم . فکرشو بکنید سر جلسه امتحان تخصصی که 20 تا سئوال باشه با 10 مین وقت می خوای تمرکز بگیری یه احمقی بیاد جلو کلاس...
-
شعور اجتماعی که
شنبه 26 دیماه سال 1388 15:08
امتحانم ساعت 10 بودو ساعت من 15 دقیقه به 10 رو نشون می داد تند تندی زنگ زدم آژانس که سری خودمو برسونم سر جلسه امتحان که دیدم ای داد ماشین حساب مهندسیم کار نمی کنه گشتم گشتم گشتم یعنی گشتما یه ماشین حساب پیدا کردم دقیقا اینقدر! دقیقا همین قدر که گفتم، به زور چپوندمش توی کیفم دیدم شونم افتاد رو زمین منم دو دستی محکم دو...
-
سکوت
شنبه 19 دیماه سال 1388 09:23
می دونی درد بد چه دردیه؟ دردی که حتی نشه راجبش حرف زد پس نفسمو حبس می کنم ، یه لحظه سکوت باز منو افکارم و بعدش ...!! باز ادامه داره زندگی پ.ن: خدایا تو که چاه دادی راه ندادی حداقل یه فشنگی مشنگی چیزی توی این مایه ها می دادی.