یه مراقب احمقو گذاشتن سرما نمی دونست چیکار کنه از خوشحالی سرش با ....... بازی می کرد یعنی همچین روی اعصاب ما سر جلسه امتحان هی رفتو اومد رفتو اومد که دیگه خودم شخصا" می خواستم با خودکار سوراخ سوراخش کنم . فکرشو بکنید سر جلسه امتحان تخصصی که 20 تا سئوال باشه با 10 مین وقت می خوای تمرکز بگیری یه احمقی بیاد جلو کلاس بره بالا ممبر خروسی بخونه . نمی دونم به کی اون جلو چه جوری تذکر داد که بنده خدا دانشجوء بش گفت جناب این چه مدل صحبت کردن که این شد شروع همه چیز عوضی مراقب جواب طرفو با اون صدای نکرهو بلند این شکلی داد:
می خوای پس چی بگم بت؟ بگم محترم؟اگه بگم محترم تو خوب می شی؟ آره؟ پس محترم سرتو بنداز روی برگت. هان ؟ خوشت اومد؟ بگم محترم؟می خوای کاملش کنم؟ پس آقای محترم سرتو بنداز روی برگت. ها؟ خیلی خوشت میاد؟ دوست داری بت بگن محترم؟ می خوای من همش اینجا وایسم بگمت محترم؟ آقا محترم. آقا محترم. بازم بگم؟
بگم؟ بگم؟ ............................
این محترم محترماادامه داشت تا اینکه دید یکی از هم کلاسیا یه چیزی زیر پاش داره مثل مارمولک خزید سمت همکلاسی با همون صدا شروع کرد:
بدش من بدش من کاریت ندارم ااااااااااااااااه گفتم بدش من نمی دیش من گفتم کاریت ندارم .................... خلاصه اینکه تا تقلبو نگرفت بنده خدارو ول نکرد
بعدشم که اومد وسط وسط کلاس جوری که انگار دستش لای در گیر کرده جیغ جیغ کشون راه انداخت پشت سر هم این تیکه رو تکرارمی کرد تقلب نکنید تقلب نکنید تقلب نکنید تقل........... دقیقا تا پایان امتحان مثل اینکه ضبطش کرده باشن حالا گذاشته باشنش رو پخش ولی از بخت برگشته ما حالا نوارش پیچیده بود مردک اتصالی پیدا کرده بود نمی دونم یا شایدم سوزنش گیر کرده بود.
اون مراقب عوضی رو گذاشته بودن که مارو ساکت کنه ولی پیشنهاد من اینه که یکی رو هم باید میزاشتن سر جلسه تا خود مراقبرو خفه کنه. همه کلاسو متشنج کرد . بعدشم مثل این بچه ها هستن خبر بری می کنن به سرعت نور دوید سمت اساتید. نمی دونم بش گفته بودن بیشتر پولت می دیم ؟ یا ننتو میگیریم؟ آخه یه انسان چه طور می تونه اینقدر پستو رذلو بی وجدان باشه؟ آخه اگرم از اون تیکه کاغذ هم استفاده شده بود یه چیزی،خوب که خودشم می دونست که هیچ استفاده ای هم نشد. بیبشتر این نامردی بود که گفت فقط تقلبو بده به من لوت نمی دم ولی زد زیرشو......... اونقدر روی اعصابمون تکنو رفت که دیگه مسئله به جایی کشیده شد که یکی از پسرای کلاس بعد امتحان دم در اساتید باش درگیر شد اون مراقب هم یه لحظه توی جو قرار گرفت فکر کرد اینجا سر کوچشونه شروع کرد به فحش دادن اینطوری شد که بقیه همکلاسیا که می خواستن بحثو بخوابونن یقه مراقبرو گرفتنو کار به همون جایی رسید که نباید می رسید. از کمیته انظباتی اومدن بچه هارو ببرن اصل کاریای درگیریرو از دانشگاه فراری دادیم. جناب رئیس گروه هم اصلا به روی خود مبارکشون نمیارن یکی هم نیست بگه جناب آقای ج.ز محترم استاد عزیز شما چرا توی انتخاب مراقب دقت نکردی؟ این دانشگاه مال ماست. اصلا برای ماست که پا بر جاست شما باید توجه می کردی. آخه از سر کدوم چهار راه کارگر پیداش کردی؟ میزاشتید بره به بنایش برسه آخه یه کارگر ساختمونو چه به کار فرهنگی؟
دارم می پوکم ولی نه به خاطر اینکه نتونستم تقلب کنما یعنی اصلا نیازی هم نداشتم به تقلب کردن برای اولین بار یه درسیو توی زندگیم خوب خوندم اینم همین درس بود،زورم گرفته به خاطر اینکه دلم می خواست اون مراقبرو جرش بدم ولی چون نتونستم الان توی دلم مونده دلم می خواد خودمو یه جوری تخلیه کنم. شاید می شه گفت خدارو شکر که پسر نشدم وگرنه ! وگرنهههه..... وگرنه! خوب وگرنه بازم هیچ غلطی نمی کردم. خیلی وقت بود از کسی متنفر نشده بودم ولی امروز حسابی خونم کثیف شد(سی؟! زوون داداش)
آخه می دونید پسرایی هم که اسمشونو رد کردن واسه کمیته انظباطی همه از همکلاسیای خوبو با شخصیت ما بودن نه از اراذلو اوباش ، احتمالا بی خوابیا هو فشار امتحانات هم توی این ماجرا بی تاثیر نبوده.
امتحانم ساعت 10 بودو ساعت من 15 دقیقه به 10 رو نشون می داد تند تندی زنگ زدم آژانس که سری خودمو برسونم سر جلسه امتحان که دیدم ای داد ماشین حساب مهندسیم کار نمی کنه گشتم گشتم گشتم یعنی گشتما یه ماشین حساب پیدا کردم دقیقا اینقدر! دقیقا همین قدر که گفتم، به زور چپوندمش توی کیفم دیدم شونم افتاد رو زمین منم دو دستی محکم دو طرف ماشین حساب که چه عرض کنم می شه گفت برا خودش کامپیوتریه از هیبتو وجنات چسبیدم بردمش سر جلسه رفتم ته ته ته سالن امتحان تا خوردم به دیوار مهار شدم سر جام وگرنه از خجالتم همینطور تصمیم داشتم دیوارو هم بکوبونم برم اون دور مورا پشت مشتا ولی خوب دیگه چاره ای نبود جز موندنو ....
خلاصه اینکه مثل قصابا پهنش کردم روی دسته صندلی توی سکوت مطلق وقتی همه تازه تمرکز گرفته بودن برا محاسبات با شماره معکوس شروع کردم تتقق تق تتتق تق تق تق تتق تتتتتق ق ق تق .............تق.
یعنی جمعیت بودن که از اون جلو هراسیمهو با چهره برافروخته 180 درجه می چرخیدن و منم برا اینکه راشونو گم کنم سریه اول باهاشون چرخیدم که یعنی من نیستما منم مث شما دارم می گردم دنبال منبع آلودگی صوتی که دیدم بعد من جز دیوار که کسی نیست واسه همین متقابلا" زل زدم تو تخم چشاشون که بنده خداها جای من اونا شرمنده شدن......
خوب همینه دیگه مشکل من که نبود که یعنی بود که جمش کردم که تازه کلی از درشتیه کلیدا آخریاش داشتم حال می کردم که ؛ مشکل خودشون بود که و منم مسئول مشکل اونا نبودم که .
پ.ن: یاد یکی از دوستام افتادم که این تیکه کلامش بود (که) با لهجه غلیظ شمالی می گفت اینقدر پوورووِِء که(نقطه) یعنی بعد که می رسید به که دیگه ادامشو نمی گفت می رفت جمله بعدی که.
می دونی درد بد چه دردیه؟
دردی که حتی نشه راجبش حرف زد پس نفسمو حبس می کنم ، یه لحظه سکوت باز منو افکارم و بعدش ...!! باز ادامه داره زندگی
پ.ن:
خدایا تو که چاه دادی راه ندادی حداقل یه فشنگی مشنگی چیزی توی این مایه ها می دادی.
نمی دونم جریان چیه که امتحانات ترم با فصل زایش گربه ها یکی شده از دم غروب که می شینم پای دفتر کتابام صدای نالشون میاد ، اونا توی کوچه می نالن من توی خونه ، من توی جزوه ها هو کتابام زائیدم اونا هم جور دیگه دارن می زان .
پنج صفت بد خود را در وبلاگ بنویسید
جیرجیرک خانوم :
1_ آدمارو به سختی توی زندگیم راه می دم و بلعکس خیلی راحت از زندگیم حذف می کنم حتی اگه قشنگترین خاطرات زندگیمو باهاشون گذرونده باشم.
2_تحمل حتی کوچکترین مریضی ها رو هم ندارم وقتی مریض می شم به همه کولیای روی زمین می گم زکی اونقدر بلند بلند گریه می کنمو ناله می کنمو خودمو به درو دیوار می کوبونم که وقتی مرض اصلیه رفع می شه به خودم میام می بینم علاوه بر جر خوردن حنجرهو گم شدن نصفم چند تا مرض جدید ناعلاج هم گرفتم .
3_جریانات زندگی رو یا به مسخره می گیرمو به لودگی از بغلشون می گزرم یا اینکه اونقدر جدی که گاهی صدای خورد شدن مهرهای کمرمو می شنوم (تعادل ندارم می خورمت وای اینا چیه هستش رو میز؟).
4_ یه خربزه ای که می خورم پای لرزش نمی شینمو تا مدتها خودخوری می کنم که چرا آخه این غلطو کردم بعد استرسو افکاربیمار گونهو خاک بر سر شدمو از اینا .
5_زیادی به خودم مغرورم اونقدر مغرور که بهترین فرصت هایی رو که می تونستم با غیر هم جنس خودم داشته باشمو از دست دادمو همچنان دارم از دست میدم بعد میشینم پا میشم به خودم افتخار می کنم که بله این منم جیرجیرک که در مقابل هیچ پسری ضعف نکرد بعد توی خلوت از غم تنهایی آب غوره می گیرم می دم مامان واسه سالاد شیرازی.
(البته بازم بلدما ولی امر شده بود فقط 5 تا )
با تشکر از دوست عزیزم قورباغه لوکس که منو به این بازی دعوت کردند.
من این دوست خوب را انتخاب می کنم :