بعله من برگشتم ولی کی رفتمو چه جوری رفتم که حالا برگشتم! 3 روز مونده به سفر کتابامو زدم زیر بغلو پا به پای بابا از اینور خونه به اونورخونه ، بابا بنده خدا می رفت توی آشپزخونه من با کتابام ولو می شدیم روی میز آشپزخونه بابا می رفت توی پذیرایی من با کتابام پهن می شدیم وسط پذیرایی بابا می رفت بخواب منو کتابا پهن می شدیم روی تخت طفلی بابا آخریاش دیگه ترسیده بود که من دهن وا کردم گفتم دارم می رم کیشششششش ازاونجایی که من تا حالا با کتاب دیده نشده بودم حسابی بابا رو شرمنده اخلاق ورزشیم کردم و اینطوری شد که بدون هیچ بحثی راهی کیش شدم . همه چیز خیلی عالی بود و تنها مشکل این بود که تحت فشار خواب بودیم اصلا حسشو ندارم که بگم چه کارهاااااااااا که نکردیم فقط می دونم که جزیره بعد چند روز توفان و ناآرامی بالاخره به حالت عادی برگشت و من از راه دور به مردم جزیره به خاطر صبر و بردباریشون آفرین می گم . آفرین ( به قول بروبچ موج سوار ما لاتیم)
اونقدر جریانات داشتیم توی این چندروز که خودمم باورم نمی شه که این همه اتفاق فقط مال همین چندروز بوده باشه نمی دونم چرا آبان امسال با اینکه همش به خوش گذرونی بود اینقدر طولانی گذشت.
الانم که دوستم منو واسه عشقش خواستگاری کرد کامل شد دیگه کلاْ از دم.