یه روز یه بنده خدایی دست به دعاهو گریهو شیون می ره امامزاده محل که یا امامزاده من این خونه بانک ملت رو برنده بشم ؛ نتایج قرعه کشیو می زنن ولی خونه ای برنده نمی شه. چندروزی می گذره بنده خدا باز برمیگرده پیش امامزاده می گه یااااا امامزاااده ه خواهش می کنم قسمت میدم من این ماشینیو که بانک ملی زده رو برنده بشم تو که می دونی من آرزوی داشتن حتی یه موتور دارم؛ نتایجو می زنن ولی باز خبری از جایزه نمی شه؛بنده خدا می رهو بعد چند روز همین طور که دستشو توی سرش می کوبوندهو زار می زده میاد امامزاده محل می گه هق هق هق یااااااااااااااااااااااااا اماااااااااامزاده ه ه ه هق هق هق عروسیه دخترم ولی من هیچ پولی برا خریدن جهاز ندارم قسمت می دم التماست می کنم هق هق هق من اون پولو تو بانک صادرات برنده بشم هق هق هق .....
شب می شهو بنده خدا می خواب امامزاده میاد توی خوابش می گه آخه لامصب آخه بی وجدااان آخه ....... تو اول برو یه حساب پس انداز برا خودت وا کن بعد..........
.
.
حالا شده همکار من اومده اینجا ایستاده می گه منتظر نتایج آزمایشگامم اگه تیروئیدم خوب شده باشه می خوام که باز بچه دار بشم
می گم نتایج آزمایشگاهت کی میاد ؟؟
می گه هنوز آزمایش ندادم حتی دکتر هم هنوز نرفتم